1/220
Looks like no tags are added yet.
Name | Mastery | Learn | Test | Matching | Spaced |
|---|
No study sessions yet.
corporate
شرکتی ، سازمانی
hilarious
خنده دار ، بسیار با مزه
I think that pretty much sums it up.
فکر میکنم این تقریباً همه چیز را جمعبندی میکند
فکر کنم همین تقریباً همهچیز رو میگه
به نظرم همین خلاصهاشه
quantities
مقادیر، کمیتها، تعدادها
interfere
دخالت کردن , فضولی کردن
agenda
دستور کار / دستور جلسه
Efficiency
کارایی، بهره وری
board
هیئت مدیره، کمیته، شورا
justify
توجیه کردن
convince
متقاعد کردن ، قانع کردن
incorporate
دربرگرفتن، ادغام کردن، یکپارچه کردن
appropriate
مناسب ، درخور ، سزاوار ، موافق
keep a lid on sth
مخفی نگهش داشتن ، کنترلش کردن
temp agency
آژانس کاریابی
High five!
بزن قدش
come up
پیش آمدن
spilling over
سرریز کردن
demarcation
مرزبندی ، حاشیهبندی ، تعیین حدود
safety violation
تخلف ایمنی
pierce an organ
سوراخ کردن یک عضو
brought it up
مطرحش کرد.
diversity
تنوع ، گوناگونی ، کثرت ، اختلاف
mandate
اختیار ، حکم ، فرمان ، سرپرستی ، وکالت
They kind of beat me to the punch.
یک جوری زدن جلویم
sturdy
مقاوم ، محکم ، استوار
retaliation
مقابله به مثل ، تلافی ، انتقام
tit for tat
این به اون در
A few other ground rules, just real quick.
یکسری قواعد دیگه، خلاصه و سریع.
Why don't you run it by me, and I'll run it by him.
.تو اول موضوع رو به من بگو، بعدش من میبرم پیشش
steer away
دوری کردن پرهیز کردن
orientation
تمایل، جهت گیری ، گرایش
intolerant
متعصب، كوته فكر،نابُردبار
ground-breaking
پیشگامانه ، انقلابی ، بی سابقه
file a complaint
شکایت ثبت کردن
reenact
بازاجرا کردن
minority
اقلیت
embarrassed
خجالت زده، شرمنده
pledge
قول -عهد - سوگند
sacred
مقدس ، محترم ، جدی
heal
شفا دادن
If I advanced any higher in this company, then this would be my career.
اگر باز در این شرکت ارتقا پیدا کنم، این شغل، مسیر حرفهای همیشگی من خواهد بود.
strike
اعتصاب ، خطا
I groomed him.
من او را آماده پرورش کردم.
I slashed benefits to the bone
من مزایا را به کمترین حد ممکن کاهش دادم.
was I too harsh?
آیا من خیلی سختگیر بودم؟
coddling
نازکشی کردن لوس کردن
Deductible
قابل کسر ، حق بیمه
swamped
غرقِ کار بودن
in charge
مسئول رئیس مدیر
literally
به معنای واقعی کلمه
pathetic
تاسف بار
walk all over someone
to be unkind to someone and treat that person without respect:
confidential
محرمانه
rational
منطقی
forfeited that privilege
امتیار از دست رفته
gossip
غیبت کردن, شایعات بی اساس
Memos
یادداشتهای اداری مکتوبهای اداری
maintenance
نگهداری ، مراقبت ، حفاظت
scuttlebutt
gossip rumour
morale
روحیه
gamble
قمار کردن ، شرط بندی
alliance
اتحاد ، پیمان
vulnerable
آسيب پذير، حساس
get back at him
از او انتقام بگیر
spying
جاسوسی
fort
قلعه
pretend
وانمود کردن | تظاهر کردن | ریاکاری
fudge
دستکاری کردن تقلب
Condoning
تأیید کردن / چشمپوشی از
fraud
کلاهبرداری
chummy
صمیمی ، رابطه گرم
assume
فرض کردن
warehouse
انبار
cop a feel
دستمالی کردن
messing
ور رفتن شوخی کردن
prank
شوخی
betraying
خیانت کردن
vouch
ضمانت کردن
I've earned the right
من حقش رو دارم
posse
گروه دسته
affirmative
مثبت بله
incentive
انگیزنده ، محرک ، مشوق
promote
ارتقا دادن ترفیع دادن
vendor
فروشنده، دستفروش
infiltrate
نفوذ کردن
Break it up
متفرقش کنید
Cock in the henhouse.
خروس تو مرغدانی
my fair lass
عزیزِ من
solicitor
وکیل | مشاور حقوقی
decisiveness
قاطعیت
illuminating
روشنگر آموزنده
purse
کیف پول کیف زنانه
inconvenience
اسباب زحمت
temp
کارمند موقت
Inferior
پستتر
favor
لطف
Thoroughness
دقت
innovative
نوآورانه