مفاهیم شهر و شهرنشینی: خلاصه و مبانی شهرسازی
مفهوم شهر و شهرسازی
محیط زیست دارای مفهومی جامع و گسترده است که تمامی ابعاد حیات انسانی و طبیعی را شامل میشود. در این چارچوب، شهر و شهرسازی تنها بخش محدودی از این مفهوم وسیع را بازتاب میدهند، اما در عین حال، خود محیط زیست شهر، فرآیندهای شهرسازی و تمامی جوانب مرتبط با آن را در بر میگیرد؛ از جمله منابع طبیعی، نظامهای اکولوژیک، و تعاملات اجتماعی-اقتصادی.
شهر، به عنوان یکی از برجستهترین پدیدههای بشری، در دل محیط زیست شکل گرفته است. هدف اصلی از پیدایش و توسعهٔ شهرها، فراهم آوردن فضایی برای اسکان دائم، تأمین معیشت پایدار، و تسهیل روابط پیچیدهٔ اجتماعی و اقتصادی برای جمعیتهای بزرگ است. انسان، خود با استفاده از مصالح ساختمانی متنوع (چه طبیعی و چه صنعتی)، تحت تأثیر نحوهٔ زندگی و نیازهای فرهنگی و اجتماعی، فضایی برای سکونت خود ایجاد میکند که در نهایت به شکلگیری مسکن و بافت شهری میانجامد.
زندگی دهنشینی (روستایی) و شهرنشینی دو روش عمده و متکامل زندگی بشر بر سطح کرهٔ زمین هستند. دهنشینی عموماً با تمرکز بر فعالیتهای اولیه نظیر کشاورزی، دامداری، و یک بافت اجتماعی و اقتصادی مبتنی بر روابط نزدیک و تولید داخلی مشخص میشود. در مقابل، شهرنشینی با استقرار ثابت جمعیتهای بزرگ، تنوع شغلی، تمرکز خدمات و صنعت، و پیچیدگی روابط اجتماعی-اقتصادی در محیط زیست تعریف میگردد.
به باور بسیاری از صاحبنظران تاریخ تمدن و شهرسازی، دو تقسیم بزرگ در نحوهٔ زندگی بشر عبارتند از:
کوچنشینی: این شیوهٔ زندگی سیار شامل فعالیتهایی مانند کوچ بر مبنای صید و شکار (در دوران ابتدایی)، زندگی شبانی و رمهگردانی، الگوی ییلاق و قشلاق (مهاجرت فصلی برای بهرهبرداری از مراتع)، و اشکال اولیهٔ کشاورزی سیار است. این روش به دلیل نیاز به تعقیب منابع غذایی و آب، مستلزم عدم استقرار دائم بود.
یکجانشینی: این مرحلهٔ مهم تاریخی با آغاز کشاورزی سازمانیافته و تولید مواد غذایی در مقیاس وسیع، در کنار فراهم آمدن آب و خاک مساعد، به شکلگیری روستاها انجامید. پراکندگی روستاها، نیاز به مبادلات کالا و خدمات (مبادلات روستایی-شهری)، و در نهایت افزایش جمعیت و نیاز به تشکیلات مدیریتی پیچیدهتر، زمینهساز ظهور پدیدهٔ شهرنشینی شد.
انسان با گذار از مساکن متحرک به مساکن ثابت و ایجاد پایداری در زندگی، به مرحلهٔ یکجانشینی رسید. این تغییر ابتدا با ابداع کشاورزی و انتخاب مناطق حاصلخیز در کنار منابع آبی آغاز شد و به تدریج روستاها را به وجود آورد. با گسترش روستاها، افزایش جمعیت، و نیاز به مراکز مبادلات و خدمات، شبکهای از روستاها و مراکز تجاری شکل گرفت که در طول زمان به ظهور شهرنشینی منجر شد.
با وجود گسترش روزافزون پدیدهٔ شهرنشینی و افزایش سهم جمعیت شهری، روستاها همچنان از اهمیت ویژهای برخوردارند. وجود روستاها نه تنها شرط اصلی تدوام شهرنشینی از منظر تأمین مواد غذایی کشاورزی و دامداری است، بلکه به عنوان کانونهای فرهنگی و اجتماعی نیز نقش حیاتی دارند. روستا و شهر در یک رابطهٔ پویا و تأثیر متقابل با یکدیگر و محیط زیست اطراف خود قرار دارند که این ارتباط برای تعادل منطقهای ضروری است.
توجه به پدیدهٔ روستا در قالب برنامهریزی منطقهای، همواره از اولویتهای اساسی در فرآیندهای توسعه بوده است. پایداری و توسعهٔ یک شهر بدون در نظر گرفتن روستاها و نقاط روستایی در حوزهٔ نفوذ متقابل آن، بیثمر و ناقص خواهد بود، چرا که شهر و روستا یک واحد اکولوژیک-اقتصادی به هم پیوسته را تشکیل میدهند.
هدف بنیادین شهرسازی، بهبود مستمر شهرها از دیدگاههای مختلف کالبدی، اجتماعی، اقتصادی، و زیستمحیطی است. این فرایند شامل نوسازی و بهسازی روستاها و بافتهای روستایی، توسعهٔ تأسیسات عمومی در روستاها (مانند مسکن مناسب، بهداشت و درمان، آموزش، و زیرساختهای اقتصادی)، با هدف ارتقای کیفیت زندگی و توزیع عادلانهتر امکانات است.
مهاجرت بیرویهٔ روستاییان به سمت شهرها، پیامدهای منفی متعددی از جمله کاهش تولیدات کشاورزی و دامپروری، افزایش بیرویهٔ تراکم جمعیت در شهرها، تشدید بحران مسکن، گسترش ناموزون و بیبرنامهٔ شهرها، و ایجاد حاشیهنشینی را در پی دارد. بنابراین، تدوین برنامههای منطقهای جامع و هماهنگ، برای برقراری ارتباط صحیح و پایدار بین شهر و روستا و بهرهگیری بهینه از استعدادهای طبیعی و انسانی مناطق مختلف ضروری است.
ده، به عنوان واحد جغرافیایی مرکز تجمع انسانی با تولید محصولات کشاورزی و نقش محوری در اقتصاد روستایی، در برخی تعاریف گستردهتر، میتواند به عنوان بخشی از شهر یا منطقهٔ شهری بزرگتر گنجانده شود، به ویژه در مناطقی که ارتباطات اقتصادی و جمعیتی نزدیکی بین آنها وجود دارد.
تعاریفِ شهر
تعریف عددیِ شهر: این تعریف شهر را به عنوان مرکزی برای اجتماع نفوس در نظر میگیرد که تراکم جمعیتی آن از حد معینی پایینتر نیست. هرچند سادهترین راه برای متمایز کردن مناطق شهری از روستایی است، اما از نظر علمی کامل نیست، زیرا عوامل کیفی را در نظر نمیگیرد. در بسیاری از کشورها، این حد جمعیت حدوداً 2500 نفر است؛ اما این حد در کشورهای مختلف بر اساس معیارها و بافتهای محلی تفاوت دارد:
فرانسه: حدوداً 2000 نفر جمعیت مبنای تعریف شهر است.
آلمان (غربی) و ترکیه: نیز حد جمعیتی حدوداً 2000 نفر را برای تمایز شهر مد نظر قرار میدهند.
ایالات متحده و مکزیک: تعریف رایج شهر بر اساس جمعیت حدوداً 2500 نفر است.
هلند و یونان: این حد جمعیتی به حدوداً 5000 نفر میرسد که نشاندهندهٔ تراکم جمعیتی بالاتر مورد انتظار برای شهر در این مناطق است.
ایران: معیار جمعیتی نسبتاً بالاتری معادل 10000 نفر یا بیشتر را برای تعریف رسمی شهر در نظر میگیرد که این امر تحت تأثیر بافت جمعیتی و توزیع سکونتگاهها در کشور است.
تعریف تاریخیِ شهر: این رویکرد به شهرها، مراکز با نام و قدمت تاریخی را شامل میشود که به دلیل نقش دیرینهشان (مثلاً مراکز حکومتی، دینی یا تجاری در دورههای گذشته) همیشه به عنوان شهر شناخته شدهاند، حتی اگر معیارهای عددی فعلی را نداشته باشند. این تعریف بیشتر بر اهمیت میراث فرهنگی و هویت تاریخی شهر تأکید دارد.
تعریف حقوقیِ شهر: این دسته از شهرها دارای امتیازات و حقوق ویژهای بودند که آنها را از روستاها متمایز میساخت؛ مانند حق داشتن بازار مستقل، امتیازات دفاعی و نظامی، سیستمهای قضایی محلی، یا منشورهای خودمختاری. این حقوق اغلب نهادهای اداری و خدماتی خاص خود را به همراه داشت.
تعریفِ دیگرِ شهر (کارکردی - کالبدی): این تعریف شهر را جایی میداند که کار اصلی سکنهٔ آن غیر از کشاورزی باشد و بر صنایع، خدمات، تجارت و دیگر فعالیتهای ثانویه و ثالثیه متمرکز است. همچنین، شهری که رفتار مسکن (تراکم، نوع ساخت)، سیمای شهری (معماری، خیابانبندی) و حتی پوشاک و سبک زندگی مردم آن با روستا تفاوتهای محسوسی داشته باشد.
مفهومِ شهرنشینیِ باز (Open City): شهر بهمثابهٔ یک واحد زنده و پویا، نیازمند تبادلات مستمر طبیعی (مانند تأمین آب و مواد غذایی)، اقتصادی (مانند مبادلات کالا و خدمات)، اجتماعی و فرهنگی با سایر واحدهای زیستی اطراف خود است. بنابراین، شهر یک واحد بسته نیست، بلکه سیستمی باز است که حیات آن به ارتباط و تعامل دائمی با محیط اطراف خود، شامل روستاها و شهرهای دیگر، وابسته است. این مفهوم بر ضرورت برنامهریزی منطقهای تأکید دارد.
تعاریفِ عددیِ شهری، با وجود سادگی و کاربرد آسان در سرشماریها، تنها یک جنبهٔ کمی از شهر را نشان میدهد و فاقد ابعاد کیفی، کارکردی، اجتماعی و فرهنگی است که برای درک کامل پدیدهٔ شهر ضروری است.
مبانیِ شهرسازی و اهداف
شهرسازی (Urban Planning) یک علم بینرشتهای است که به طراحی جامع و برنامهریزی استراتژیک برای شهرها میپردازد. این علم با در نظر گرفتن احتیاجات پیچیدهٔ اجتماعی و اقتصادی جمعیت شهری، هدف اصلیاش را کاهش مشکلات شهری (مانند ترافیک، آلودگی، کمبود مسکن) و پاسخگویی به نیازهای عمومی (مانند خدمات آموزشی، بهداشتی، فرهنگی، تفریحی) میگذارد. شهرسازی با ایجاد فضاهای شهری کارآمد، زیبا و پایدار، به بهبود کیفیت زندگی شهروندان کمک میکند.
طرحها و برنامههای شهری باید بهصورت یکپارچه و هماهنگ با محیط طبیعی (توپوگرافی، اقلیم، منابع آب و خاک)، کالبدی (زیرساختها، بافتهای موجود)، اجتماعی (فرهنگ، جمعیتشناسی) و اقتصادی (اشتغال، تولید) اطراف شهر تدوین شوند. این برنامهها همواره باید تجمیع امکانات و خدمات را درون شهر از طریق ارتباط متقابل و سازنده با روستاها و مناطق پیرامونی شهر در نظر بگیرند تا تعادل منطقهای حفظ شود.
شهرساز کیست؟ شهریار یا طراح شهرسازی، فردی است که با مهارت و دانش تخصصی، ارتباطی منطقی، پایدار و پویا بین انسان و محیط زیست ایجاد میکند. او با بهرهگیری از دانشهای کالبدی (معماری، عمران)، جغرافیایی (جغرافیا، ژئومورفولوژی)، اجتماعی (جامعهشناسی، روانشناسی محیط)، اقتصادی (اقتصاد شهری)، هنری (معماری منظر، طراحی شهری) و سایر علوم مرتبط، به ساماندهی و توسعهٔ شهرها میپردازد تا محیطی برای زندگی بهتر فراهم آورد.
کار گروهی در حوزهٔ شهرسازی یک ضرورت است و از تخصصهای مختلفی همچون جغرافیا (برای تحلیل فضایی)، جامعهشناسی (برای درک نیازهای اجتماعی)، معمار (برای طراحی کالبدی)، اقتصاد (برای برنامه-ریزی اقتصادی)، حمل و نقل (برای سیستمهای جابجایی)، تأسیسات (برای زیرساختها)، حقوق (برای قوانین شهری)، عمران (برای ساخت و ساز)، روانشناسی (برای کیفیت زندگی) و … شکل میگیرد. در حال حاضر، دو رشتهٔ اصلی بشر در این حوزه عبارتند از:
Urban Planning (برنامهریزی شهری): که بیشتر بر جنبههای استراتژیک، سیاستگذاری، تحلیل دادهها، قوانین کاربری زمین، و توسعهٔ پایدار تمرکز دارد.
Urban Design (طراحی شهری): که بیشتر به جنبههای کالبدی و زیباییشناختی شهر، فضاهای عمومی، فرم شهری، و تجربهٔ انسانی از محیط ساخته شده میپردازد.
ماهیت شهرسازی، پاسخگویی جامع و چندوجهی به نیازهای اجتماعی و اقتصادی جمعیت شهری است. این امر مستلزم تدوین و بهکارگیری طرحهای شهری است که با در نظر گرفتن خصوصیات اجتماعی-فرهنگی، منابع طبیعی، و پتانسیلهای اقتصادی هر منطقه، راهکارهای بومی و پایدار ارائه دهد.
تحولات سریع شهرنشینی نیازمند همکاری تیمی متشکل از متخصصان مختلف با نقش عمدهٔ جغرافیدان (برای شناخت بستر)، جامعهشناس (برای درک نیازهای انسانی)، معمار (برای طراحی محیط)، و دیگر متخصصان است تا با یک رویکرد یکپارچه، بهبود وضعیت شهرها در آینده حاصل شود.
تحولاتِ شهرنشینی و عواملِ پیدایشِ شهرها
قدیمیترین شواهد شهرنشینی را میتوان در حوضهٔ بینالنهرین، به ویژه مناطق جنوبی دشتهای حاصلخیز سومر، یافت که به حدود 5500 سال قبل از میلاد بازمیگردد. پیدایش این شهرها با عواملی چون آغاز مازاد تولید کشاورزی (امکان تأمین غذای جمعیت غیرکشاورزی)، گسترش شبکهٔ راههای تجاری و مواصلاتی، و تمایل طبیعی بشر به زندگی دستهجمعی و سازمانیافته همراه بود.
نقش تبادلات کالا و وجود بازارهای مکاره (بازارهای فصلی یا دورهای) و چهارشنبهبازار/شنبهبازارها در توسعهٔ اولیهٔ شهرها نقشی محوری داشت. این بازارها نقاط تجمع انسانی و تجاری بودند که به تدریج به مراکز دائمی تبدیل شدند.
در درهٔ بینالنهرین (مانند سومر و بابل)، نیل (مانند مصر باستان) و سند (مانند تمدن هاراپا)، نخستین شهرها پدید آمدند. پیشرفت در سیستمهای آبیاری وسیع و مدیریت منابع آب، امکان افزایش تولید کشاورزی و تراکم جمعیتی را فراهم آورد و به گسترش شهرها کمک شایانی کرد. برای مثال، جمعیت شهر باستانی اوروک تا 50000 نفر و شهر بابل تا 80000 نفر در اوج خود برآورد میشود که نشاندهندهٔ مقیاس بزرگ این مراکز شهری در آن دوران است.
تاریخ شهرنشینی مدرن و صنعتی با قرن هجدهم میلادی و آغاز انقلاب صنعتی در اروپا آغاز میشود که تحولات عمیقی در ساختار اقتصادی، اجتماعی و فضایی شهرها ایجاد کرد.
عواملی که پس از انقلاب صنعتی سبب گسترش بیسابقهٔ شهرنشینی شدند، عبارتند از:
دگرگونی حمل و نقل و افزایش سرعت مبادلات: اختراع و توسعهٔ وسایل نقلیه جدید مانند اتومبیل، قطار بخار، و در نهایت هواپیما، به همراه گسترش بیسابقهٔ شبکهٔ راهها، امکان جابجایی سریعتر کالا و نیروی کار را فراهم کرد که عامل اصلی تمرکززدایی و گسترش شهرها بود.
پیدایش تخصص و تقسیم کار: انقلاب صنعتی منجر به تخصصی شدن مشاغل و تقسیم کار پیچیده در امور صنعتی و خدماتی شد که نیاز به تجمع نیروی کار و مراکز تخصصی را در شهرها افزایش داد.
بهبود طب و بهداشت: پیشرفتهای علمی در پزشکی، مانند ابداع واکسنها و آنتیبیوتیکها، بهبود سیستمهای فاضلاب و آبرسانی، و افزایش سطح بهداشت عمومی، منجر به کاهش چشمگیر مرگ و میر و افزایش امید به زندگی در شهرها شد که خود عامل رشد جمعیت شهری بود.
گسترش مهاجرت از روستاها به شهرها: تمرکز صنایع و فرصتهای شغلی بهتر در شهرها، عامل اصلی جذب مهاجران روستایی به سمت مراکز شهری شد که موجب رشد سریع و اغلب بیبرنامهٔ شهرها گشت.
تمرکز صنایع بزرگ: صنایع کلیدی مانند نساجی، فولاد، و ماشینسازی در مناطقی با دسترسی بهتر به منابع خام (زغالسنگ، آهن)، آب، و شبکههای حمل و نقل متمرکز شدند که موجب شکلگیری شهرهای صنعتی بزرگ گردید.
گسترش مراودات اقتصادی منطقهای و رقابت اقتصادها: افزایش تولید و تقاضا، گسترش بازارهای داخلی و خارجی، و رقابت اقتصادی بین مناطق و کشورها، به افزایش نقش شهرها به عنوان مراکز تولید و توزیع منجر شد و درآمدهای شهری را افزایش داد.
درصد شهرنشینی برخی کشورها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نشان میدهد که روند شهرنشینی با شتاب فزایندهای همراه بوده است. برای نمونه در آمریکا، در سال 1790 جمعیت شهری تنها 5\% از کل جمعیت بود، این رقم در سال 1890 به 35.1\% رسید و تا سال 1960 با یک جهش عظیم، به 70\% بالغ گردید. این آمار نشاندهندهٔ تغییر اساسی در الگوی سکونت و زندگی در این دوران است.
وضعیت ایران نیز در این دورهها به تدریج به سمت شهرنشینی بیشتر گرایش داشت، گرچه با تأخیری نسبت به غرب و با ویژگیهای خاص خود.
تحولاتِ شهرنشینی و فرهنگِ شهری
دوران قبل از صنعتی شهرنشینی با ویژگیهایی نظیر بافتهای روستایی و ارگانیک در مراکز شهری، عدم دسترسی به منابع تولید انرژی مدرن (مانند برق و بخار)، و عدم وجود تقسیم کار پیچیده و تخصصی در مقیاس وسیع همراه بود. اقتصاد شهرهای ماقبل صنعت شدیداً به منابع تولیدی انسانی و حیوانی (نیروی کار دستی، حیوانات بارکش) و ارتباط مستقیم با اراضی کشاورزی اطراف متکی بود.
تفاوت پایهای شهرهای ماقبل صنعت با شهرهای صنعتی عصر حاضر در چند محور کلیدی قابل مشاهده است:
مقدار و نوع منابع انرژی: شهرهای صنعتی از انرژیهای فسیلی (زغالسنگ، نفت) و نیروی بخار و برق بهره میبردند که امکان تولید انبوه و مکانیزه را فراهم کرد، در حالی که شهرهای سنتی فاقد این منابع بودند.
تقسیم کار: در شهرهای صنعتی، تقسیم کار به شدت تخصصی و پیچیده شد، در حالی که در شهرهای ماقبل صنعت، مشاغل اغلب جنبهٔ عمومیتر و کمتخصصیتر داشتند.
وجود واسطهها: در شهرهای صنعتی سیستم پیچیدهای از واسطهها، بانکها، و بازارهای مالی شکل گرفت، در حالی که در شهرهای سنتی مراودات اقتصادی اغلب مستقیم و بر مبنای مبادلهٔ کالا به کالا یا پول محدود محلی بود.
در شهرهای قبل از صنعت، قیمتها و استانداردها اغلب ناهمسان و منطقهای بودند و بازارهای محلی و قیمتگذاری محصولات به توافق میان فروشنده و خریدار (چانه زنی) و شرایط عرضه و تقاضای محلی وابسته بود. همچنین، محلههای مختلف شهرها غالباً بر اساس تفکیک اجتماعی، مذهبی، قومی، و اقتصادی شکل میگرفتند که نشان از محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی دوران بود. این محلهها اغلب خودبسنده بودند.
انقلاب صنعتی این ساختار سنتی را به طور عمیق دگرگون کرد و با تغییر سیستم تولید، حمل و نقل، و ارتباطات، شهرنشینی را به سمت تکامل و ظهور مفهوم «شهر مدرن» سوق داد. این تحول، تغییرات گستردهای در فرهنگ، روابط اجتماعی، و شیوهٔ زندگی شهری به همراه آورد.
مشکلاتِ شهرنشینی و اثراتِ آن
فقر و عدم تساوی در شهرها: با وجود آنکه سطح کلی زندگی و دسترسی به خدمات در شهرها معمولاً بالاتر از روستاهاست، اما همچنان فقر اقتصادی قابل توجهی برای برخی خانوارها، به ویژه در حاشیهها، برقرار است. نابرابری در توزیع درآمد، دسترسی به مسکن مناسب، آموزش با کیفیت، و خدمات درمانی، شکافهای اجتماعی را در شهرها عمیقتر میکند و منجر به شکلگیری طبقات محروم شهری میشود.
تزلزل اقتصادی و بیکاری: اقتصاد شهری به شدت به نوسانات بازارهای جهانی و سیاستهای کلان اقتصادی وابسته است. کارکنان صنایع، به خصوص کارگران بخش تولید، با بحرانهای اقتصادی، رکود، و تغییرات تکنولوژیک (اتوماسیون) روبهرو میشوند که میتواند منجر به از دست رفتن شغل در مقیاس وسیع شود و ناامنی اقتصادی را برای بخشهای بزرگی از جمعیت شهری به همراه آورد.
مخاطرات شهری: شهرها به دلیل تراکم جمعیت و زیرساختها، در برابر مخاطرات طبیعی و مصنوعی آسیبپذیرتر هستند. بلایایی مانند سیل (ناشی از تغییرات اقلیمی و توسعهٔ بیرویه)، زلزله (مراکز لرزهخیز)، طوفان، و شیوع بیماریهای واگیردار (به دلیل تراکم جمعیت و تردد بالا) میتوانند فجایع انسانی و اقتصادی بزرگی به بار آورند. علاوه بر این، وابستگی شدید شهرها به تأسیسات و زیربناهای حیاتی (برق، آب، گاز، فاضلاب، مخابرات) به این معناست که اختلال در هر یک از این سیستمها میتواند کل زندگی شهری را فلج کند.
آلودگی هوا و صدا و اثر مخرب آن بر سلامت: تراکم بالای وسایل نقلیه، فعالیتهای صنعتی، و سیستمهای گرمایشی در شهرها به آلودگی شدید هوا (ذرات معلق، گازهای سمی) منجر میشود که بیماریهای تنفسی، قلبی-عروقی و سرطان را افزایش میدهد. همچنین، آلودگی صوتی ناشی از ترافیک، ساختوساز، و فعالیتهای تجاری، تأثیرات منفی جدی بر سلامت روان شهرنشینان، از جمله افزایش استرس، بیخوابی و کاهش تمرکز دارد.
مشکلات اجتماعی: زندگی شهری مدرن، به ویژه در شهرهای بزرگ و پرسرعت، میتواند منجر به گسست روابط خانوادگی و اجتماعی، کاهش همبستگی محلی، و افزایش انزوا شود. پدیدههایی نظیر فساد، جرم و جنایت، و به ویژه گسترش بیماریهای روانی نظیر افسردگی، اضطراب و اعتیاد در شهرها روبه فزونی است که نیازمند راهکارهای جامع اجتماعی و فرهنگی است.
مشکل مسکن و بحران مسکن در شهرها: افزایش مداوم جمعیت و مهاجرت به شهرها، به همراه محدودیت زمین و سوداگری، منجر به افزایش سرسامآور قیمت زمین و اجاره مسکن میشود. این وضعیت بحران مسکن را تشدید کرده، دسترسی به مسکن مناسب را برای اقشار کمدرآمد دشوار میسازد و به گسترش سکونتگاههای غیررسمی و حاشیهنشینی میانجامد.
زیانهای زیستمحیطی و بیثباتی طبیعت شهری: توسعهٔ بیرویهٔ شهری به تخریب زیستگاههای طبیعی، جنگلزدایی، و آلودگی منابع طبیعی حیاتی منجر میشود. فاضلابهای صنعتی و خانگی، زبالههای شهری، پسماندهای سمی، و نشت مواد آلاینده به آبهای زیرزمینی و سطحی، به شدت آلودگی آب و خاک را افزایش داده و پایداری زیستمحیطی شهر را به خطر میاندازد.
پدیدهٔ زاغهنشینی و سکونتگاههای نامتناسب: این مناطق، که اغلب در حاشیههای شهر شکل میگیرند، با کمبود شدید امکانات زیرساختی (آب سالم، فاضلاب، برق، جاده)، خدمات بهداشتی و آموزشی، و مسکن نامناسب مواجه هستند. زاغهنشینی به مشکلات اجتماعی و بهداشتی بسیاری دامن میزند و نمادی از نابرابری و عدم تعادل در توسعهٔ شهری است.
جابجایی صنایع به نواحی کمهزینه و پیامدهای آن: انتقال صنایع سنگین و آلاینده از مراکز شهری به حومهها یا مناطق روستایی اطراف (به دلیل افزایش هزینههای زمین و کارگر و مقررات زیستمحیطی)، اگرچه میتواند هوای شهر را پاکتر کند، اما پیامدهای اقتصادی و اجتماعی منفی برای ساکنان قبلی و مناطق جدید به همراه دارد. این امر میتواند به بیکاری در شهرهای اصلی و فشار بر زیرساختهای مناطق جدید منجر شود.
گسترش ناخواستهٔ شهرها (Urban Sprawl) یا حومهنشینی: این پدیده به گسترش بیبرنامه و پراکندهٔ مناطق شهری به سمت حومه و اراضی کشاورزی اطراف اشاره دارد. گسترش ناموزون شهرها اغلب با فقدان نقشه و برنامهٔ توسعهٔ منظم، افزایش طول و هزینهٔ زیرساختها، افزایش زمان سفر، تخریب مناظر طبیعی، و افزایش وابستگی به خودروهای شخصی همراه است.
پدیدهٔ مادر شهر و نظریههای شهرسازی
مادر شهر یا متروپل (Metropolis): به مجموعهٔ پیچیدهای از شهرهای بزرگ اطلاق میشود که از نظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حمل و نقل به هم پیوسته و یکپارچه شدهاند. این پیوستگی از طریق شبکههای هوایی، زمینی (بزرگراهها، خطوط ریلی) و مخابراتی (تلفن، اینترنت) نمود پیدا میکند و در نهایت یک زنجیرهٔ شهری بزرگ را تشکیل میدهد. برای مثال، منطقهٔ وسیعی از لسآنجلس تا سانفرانسیسکو در سواحل غربی آمریکا یا توکیو بزرگ در ژاپن از مصادیق آن هستند.
دو معیار مشخص در مقیاس بزرگتر نیز مطرح هستند:
Metropolis: یک شهر مرکزی بزرگ و حوزهٔ نفوذ اطراف آن که دارای اهمیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی منطقهای یا حتی ملی است.
Megalopolis (مگالوپلیس): که مفهوم گستردهتری است و به مناطق شهری بسیار بزرگ و درهم تنیدگی چندین متروپل اطلاق میشود که به صورت یک منطقهٔ شهری پیوسته و پهناور درآمدهاند، مانند زنجیرهٔ شهری بوش-واش (Boston-Washington Corridor) در شرق آمریکا. مفهوم Hands Blumenfeld نیز به نوعی تکامل و گسترش این ساختارهای شهری عظیم را توصیف میکند.
نظریههای تاریخ شهرسازی و شهرسازی مدرن:
Camillo Sitte (کامیلو زیته، 1843-1903): معمار و شهرساز اتریشی، به نقد شدید نظم هندسی و خشک شهرهای صنعتی عصر خود پرداخت. او با رجوع به ارزشهای فضایی شهرهای قرون وسطی و رنسانس و زیباییشناسی فضاهای عمومی، بر فضاهای باز با مقیاس انسانی، تقویت میدانها، بازارها و تعامل ارگانیک انسان با فضای شهری تأکید داشت. او معتقد بود که «نقشهٔ شهر یک اثر هنری است» و به دنبال بازتعریف ارزشهای زیباییشناختی در شهرسازی بود.
Ebenezer Howard (ابنزر هاوارد، 1850-1928): روزنامهنگار و برنامهریز شهری انگلیسی، طرح «شهر باغی» (Garden City) را به عنوان راهحل انسانی برای معایب انقلاب صنعتی (تراکم، آلودگی و بینظمی) ارائه کرد. ایدهٔ او ترکیبی از فضای سبز و آرامش روستا، با فرصتهای شغلی و اجتماعی شهر بود. او شهری با جمعیت محدود، بافت منسجم، مالکیت عمومی بر زمین، و حاشیهٔ سبز (کمربند سبز) را در اطراف یک مرکز شهری پیشنهاد داد که بین شهر و روستا تعادل برقرار کند. او به مفهوم سهگانهٔ «سه آهنربا» (شهر، روستا، شهر-روستا) اعتقاد داشت و به دنبال ایجاد شهرهایی خودکفا و متوازن بود.
Frank Lloyd Wright (فرانک لوید رایت، 1867-1959): معمار برجستهٔ آمریکایی، نظریهٔ «شهر پهنپشته» یا Broadacre City را مطرح کرد. تمرکز اصلی او بر گسترش افقی شهرها (نوعی پراکندهسازی برنامهریزی شده)، تکخانواری بودن مسکن و هر خانواده دارای یک acre زمین (4000 متر مربع)، و تفکیک فضایی کار و زندگی بود. او توزیع متوازن امکانات و خدمات را در مقیاسی گسترده پیشبینی میکرد که وابستگی به خودرو را افزایش میداد و از تمرکززدایی حمایت میکرد. این طرح با تمرکززدایی، به دنبال خودکفایی بیشتر روستاها و شهرهای کوچک بود.
Le Corbusier (لوکوربوزیه، 1887-1965): معمار و شهرساز سوئیسی-فرانسوی، نظریهٔ «شهر روشن» یا Radiant City را ارائه داد. این طرح یک شهر ایدهآل با مرکز اداری-تجاری متمرکز و برجهای بلند مسکونی در یک شبکهٔ هوشمند حمل و نقل بود که بر اساس اصول هندسی و عملکردگرایی افراطی طراحی شده بود. او بر تراکم عمودی، جدایی کارکردها (مسکن، کار، تفریح)، و فضاهای سبز گسترده در میان برجها تأکید داشت. اما این طرح به دلیل تمرکز بیش از حد شهری، هندسهٔ خشک و نادیده گرفتن جنبههای انسانی و اجتماعی مورد انتقاد قرار گرفت.
Henri (Clarence) Perry (کلارنس پری، 1872-1944): برنامهریز شهری آمریکایی، نظریهٔ «واحدهای همسایگی» (Neighborhood Units) را در سالهای 1920-1940 مطرح کرد. طرح کلارنس پری برای توسعهٔ محلهای با تمرکز بر مدرسهٔ ابتدایی به عنوان هستهٔ مرکزی، فضاهای سبز محلی، و مراکز خرید محلهای در تقاطعهای اصلی بود. هدف او ایجاد محلههای امن، خودبسنده، و با هویت مشخص بود که کودکان بتوانند با امنیت به مدرسه دسترسی داشته باشند و ساکنان روابط اجتماعی قویتری برقرار کنند.
Radburn (رادبرن، نیوجرسی، 1929): یک شهر نمونه در نیوجرسی آمریکا، به عنوان یک نمونهٔ عملی از اصول «شهر باغی» هاوارد و «واحدهای همسایگی» پری، با تفکیک کامل رفتوآمد پیاده و سواره طراحی شد. این طرح شامل کوچههای بنبست (cul-de-sac) برای دسترسی خودروها و مسیرهای پیادهروی مستقل، فضاهای سبز مشترک فراوان، و استقرار مراکز آموزشی و تفریحی درون محلهها بود تا ایمنی و کیفیت زندگی ساکنان را افزایش دهد.
Georges Geddes (جُرج گدس، 1854-1932): زیستشناس، جامعهشناس و برنامهریز شهری اسکاتلندی، با تئوری «شبکهٔ بزرگ شهری» و «شبکهٔ ناحیهای» بر پیوند ناگسستنی شهر با محیط طبیعی و نقش عوامل جغرافیایی و تاریخی در شکلگیری تمدن شهری تأکید داشت. او مفهوم «بررسی قبل از طرحریزی» (Survey before Plan) را معرفی کرد و اهمیت تحلیل جامع منطقه (جغرافیا، اقتصاد، مردم) پیش از هر طرحی را گوشزد کرد.
Louis Mumford (لوئیس مامفورد، 1895-1990): تاریخدان، فیلسوف و منتقد شهری آمریکایی، به تحلیل عمیق شهرهای مادرشهری (Metropolitan) و توسعهٔ شبکههای شهری بزرگ پرداخت. او با رویکردی انتقادی نسبت به شهرسازی مدرن، بر جنبههای انسانی، تاریخی و فرهنگی شهر و ضرورت ایجاد توازن بین تکنولوژی و نیازهای انسانی تأکید داشت.
Arturo Soria y Mata (آرتورو سوریا ای ماتا، 1844-1920): شهرساز اسپانیایی، ایدهٔ «شهر نوارگونه» یا «شهر خطی» (City of the Line) را ارائه کرد. این طرح بر اساس امتداد شهر در راستای یک خط اصلی حمل و نقل (مانند خط تراموا) بنا شده بود. فضاهای مسکونی و صنعتی در دو سوی این خط گسترش مییافتند تا دسترسی آسان به حمل و نقل و خدمات فراهم شود و در عین حال، نزدیکی به طبیعت حفظ گردد.
نظریهها و طرحهای تاریخیِ مهمِ شهرسازی با نکاتِ کلیدی
طرح Camillo Sitte: زیته به عنوان منتقد اصلی برنامهریزی مدرن، بر شهر قرون وسطی و پلان میدانها (Piazzas) و نقش بازار و کلیسا در مرکزیت اجتماعی، در تقابل با نقشههای صنعتی و عملکردگرایانهٔ شهرسازی تأکید داشت. او فضاهای باز و میادین شهری را نه تنها به دلیل کارکردشان، بلکه به خاطر زیباییشناسی و نقششان در تعاملات اجتماعی ارزشگذاری میکرد. هدف او حفظ منافع زیباییشناختی و انسانی ساکنین شهر بود و به دنبال ایجاد فضاهایی با مقیاس انسانی و پر از شخصیت بود.
Howard: Garden City (شهر باغی): محور اصلی این طرح حفظ ارتباط انسان با طبیعت، ایجاد تعادل کاری و زندگی، و تقسیم فضاهای باز و مسکونی در قالب محلههای کوچک تا حدود 32000 نفر جمعیت بود. هاوارد شهرهایی را پیشنهاد داد که:
ساخت شهرهای باغ مانند: شامل یک مرکز شهر، حیاطهای سبز عمومی، میدانها و باغهای وسیع برای تفریح و آسایش.
نقد این طرحها: اجرای کامل آن در عمل به دلیل پیچیدگیهای مالکیت زمین و نیاز به سرمایهگذاری سنگین دشوار است. همچنین، محلههای باغی کوچک اطراف شهر ممکن است برای پاسخ به نیازهای پیچیده و پویای شهری عصر حاضر کافی نباشند و به خوابگاههایی دور از مراکز کار تبدیل شوند. اما اصول آن در بسیاری از طرحهای حومهٔ شهری به کار گرفته شد.
Frank Lloyd Wright: Broadacre City (شهر پهنپشته): این طرح بر گسترش افقی شهر، توزیع جمعیت و فعالیتها، و تفکیک کار و مسکن در فضاهای وسیع تأکید داشت. هدف او ایجاد فضاهای سبز فراوان و عدم تمرکز شهری بود، که هر خانواده دارای یک acre زمین باشد. این ایده بر استقلال محلهها و استفاده از خودرو به عنوان وسیلهٔ اصلی حمل و نقل تأکید داشت و در واقع یک شهر غیرمتمرکز ایدهآل بود که در آن هر شهروند به طبیعت دسترسی داشت. این طرح با رویای آمریکایی زندگی در حومهٔ شهری همخوانی داشت.
Le Corbusier: Radiant City (شهر روشن): طرح لوکوربوزیه برای یک شهر متراکم و مدرن بود که با برجهای بلند (چهار یا پنج طبقه یا بیشتر) در مرکز شهر و با فضاهای باز گسترده مانند پارکها و خیابانهای عریض و مستقیم مشخص میشد. هدف او حل مشکلات تراکم شهری و ترافیک با استفاده از معماری بلندمرتبه و طراحی عملکردگرا بود. اما این طرح به نقد اتکای بیش از حد به ماشین، بیتوجهی به جنبههای انسانی و اجتماعی شهر، و ایجاد فضاهای بیروح و مقیاسناپذیر منجر شد.
Clarence Perry: Neighborhood Unit (واحد همسایگی):
محوریت طرح، مدرسهٔ ابتدایی مرکزی محله بود که شعاع پیادهروی کودکان (حدود 0.75 مایل یا 1.2 کیلومتر) محدودیت اندازهٔ محله را تعیین میکرد.
فضاهای سبز محلهای، مغازههای محلهای در تقاطعهای راهها برای تأمین نیازهای روزمره.
شبکهٔ داخلی از کوچههای بنبست برای حرکت پیاده و محدود کردن ترافیک عبوری داخل محله، به منظور افزایش ایمنی.
جمعیت حدوداً 4000-5000 نفر برای پشتیبانی از یک مدرسهٔ ابتدایی.
واحد همسایگی طرحی برای ایجاد جوامع خودبسنده و ایمن بود.
Radburn (رادبرن، نیوجرسی): این شهر نمونه، جدایی کامل پیادهروها از رفت و آمد سواره را معرفی کرد. خانهها رو به پارکها و فضاهای سبز مشرف بودند و پشت به خیابانها. وجود مراکز آموزشی و تفریحی در محله، استفادهٔ مناسب از کوچههای بنبست برای دسترسی محدود، و فضاهای سبز متصل و گسترده از ویژگیهای آن بود. این طرح به طور خاص بر ایمنی کودکان و ارتقای حس اجتماع تأکید داشت.
Geddes (گدس): او بر ارتباط ارگانیک شهر با بافت طبیعی و بررسی تاریخی شهرها بر اساس نظریهٔ «جای، کار، مردم» (Place, Work, Folk) تأکید داشت. گدس مفهوم «شبکهٔ شهری بزرگ همپیوند منطقهای» را مطرح کرد و به جای تمرکز تنها بر شهر، به روابط متقابل بین شهر، روستا و منطقه اهمیت داد.
Welwyn Garden City، Letchworth Garden City: اینها نمونههای عملی و موفق باغشهرها در انگلستان هستند که نشان دادند چگونه طرحهایی مانند هاوارد میتوانند به روشهای عمل شهری معاصر دستاوردها و محدودیتهایی داشته باشند. آنها الگوهایی برای برنامهریزی شهری در انگلستان و سایر نقاط جهان قرار گرفتند.
Soria y Mata (سوریا ای ماتا): شهر خطی یا نوارگونه: این نظریه تأکید داشت که شهرها به صورت یک نوار طولی در امتداد خطوط حمل و نقل (ترجیحاً تراموا) گسترش یابند. محلههای مسکونی و صنعتی در دو سوی این خط جای میگرفتند و دسترسی آسان به طبیعت و خدمات حمل و نقل را فراهم میکردند. این طرح به دنبال حل مشکلات بهداشتی و تراکم بیرویه در شهرهای سنتی بود.
Lucorobozzie (لوکوربوزیه): طرحهای شهری ساختارمند با تمرکز بر ایستگاه مرکزی و فضاهای سبز گسترده، با مدل ترکیب کار و مسکن در یک شهر متمرکز. مدل او، به ویژه در "Plan Voisin" برای پاریس، پیشنهادی رادیکال برای تخریب بخشهایی از شهر و جایگزینی آن با برجهای مدرن بود.
طرحها و ویژگیهای کلیدیِ طرحهای مشهور
نظریهٔ واحدهای همسایگیِ کلرنس پری:
شبکهٔ اصلی ارتباطی: شبکههای اصلی خیابانی و شریانی باید در محیط پیرامون محلهها قرار گیرد تا ترافیک عبوری از داخل محلات جدا شده و ایمنی رفت و آمد ساکنین، به خصوص کودکان، حفظ شود.
مرکزیت مدرسه ابتدایی: محلهها حول محور یک مدرسه ابتدایی مرکزی طراحی میشوند. فاصلهٔ پیادهروی از دورترین خانه تا مدرسه نباید بیش از 1.2 کیلومتر (حدوداً 0.75 مایل) باشد تا کودکان بتوانند به راحتی و امنیت به مدرسه بروند.
مساحت واحد خودیار: مساحت تقریبی یک واحد خودیار 160 acre (حدود 0.65 کیلومتر مربع) برای جمعیتی حدود 4000-5000 نفر در نظر گرفته شده بود که بتواند از خدمات یک مدرسه ابتدایی پشتیبانی کند.
مراکز خدماتی محلهای: فضاهای خرید، کتابخانه و مراکز اجتماعی محلهای در نزدیکی دبستان (هستهٔ مرکزی) و یا در تقاطعهای اصلی قرار میگرفتند.
محدوده عملکرد: محدودهٔ عملکرد محله، فارغ از مرزهای جغرافیایی، نباید از سمت مرکز دبستان محله فراتر رود (حدوداً شعاع 1 مایل).
Radburn (رادبرن، نیوجرسی):
خانهها و فضای سبز: خانهها به صورت گروهی در اطراف کوچههای بنبست (برای دسترسی خودرو) و رو به فضاهای پیادهرو و پارکهای مشترک قرار میگرفتند. این طراحی حریم امن و فضاهای سبز فعال را برای ساکنان فراهم میکرد.
مراکز آموزشی و عمومی: مدرسهها، فروشگاهها و فضاهای عمومی در ورودی واحدهای محلهای جانمایی میشدند تا رفتوآمد پیاده و دسترسی عمومی تقویت شود.
جدایی مسیرها: مسیر سواره (خیابان و کوچهها) کاملاً از مسیر پیاده (فضاهای سبز و پیادهروها) جداست تا ایمنی محله تأمین شود و امکان حرکت آزاد و امن پیادگان و بازی کودکان فراهم گردد.
طرح لوکوربوزیه (Le Corbusier):
شهر متراکم: تمرکز این طرح برای شهرهای پرجمعیت، بر حل مسائل رفت و آمد با استفاده از ایستگاههای مرکزی و خطوط حمل و نقل گسترده و کارآمد بود.
فضای سبز و زندگی عمودی: فضای سبز گستردهای در میان شهر (مابین برجها) در نظر گرفته شده بود و زندگی عمودی با آپارتمانهای چند طبقه به جای خانههای ویلایی ترویج میشد.
تراکم جمعیتی: طرح او تراکم جمعیتی حدوداً 300 نفر در هکتار را پیشنهاد میکرد و ساختمانهای مسکونی چند طبقه با تراکم مشابه برای اسکان جمعیت بالا.
طرح فرانک لویدرایت: Broad Acre City:
توزیع تسهیلات: توزیع تمامی تسهیلات شهری (مسکن، کار، تفریح) در فضاهای باز وسیع شهر و گسترش افقی شهر با نیاز به سفرهای میان مناطق.
زمین دو مایل مربعی: ایدهٔ زمین دو مایل مربعی برای شهر پهن و تفکیک کار، مسکن، و سایر فضاها در فواصل مشخص.
واحدهای شهری گسترده: طرح واحدهای شهری گسترده با محوریت فضاهای سبز و فضاهای عمومی برای هر شهروند، به جای تمرکز در یک نقطه.
نظریهٔ سریایی ماتا (Soria y Mata) - شهر خطی: شهرها به صورت نوار طولی در امتداد خطوط تراموا تداوم مییافت، و محلههای مسکونی و صنعتی در دو سوی خطوط تراموا جای میگرفتند. این طرح در ابتدا در مقیاس کوچک در مادرید (Ciudad Lineal) شکل گرفت و در دههٔ بیستم در شوروی سابق به صورتی گستردهتر مطرح شد.
نظریهٔ گدس (Geddes):
زیستشناسی اجتماع انسانها: شهرها را به مثابهٔ زیستشناسی اجتماع انسانها میدید و بر بررسی تاریخ تمدن شهری و شبکهٔ بزرگ شهری (conurbation) تأکید داشت.
پیوند شهر و طبیعت: تأکید بر پیوند شهر با محیط طبیعی و عوامل اقتصادی منطقهای و تاریخی شهر، با شعار «اول بررسی، بعد برنامهریزی» (Survey before Plan).
لوئیس مامفورد (Mumford):
تحلیل مجموعههای مادرشهری: تحلیلهای انتقادی او بر پیشرفت شهرها و نقش تاریخ شهر در شکلگیری آنها تأکید داشت. او منتقد شهرگرایی مدرن و تأثیرات منفی آن بر جامعه بود.
تأکید دیگران: معمارانی چون لوئیز وگمن (Louis Wirth) با تمرکز بر جامعهشناسی شهری و ویژگیهای شهرنشینی (اندازه، تراکم، ناهمگونی) و ابنزر هاوارد (Howard) با مفهوم باغشهر، و سایر پیشگامان باغشهر و فضاهای باز، هر یک رویکردهای متفاوتی را برای پاسخگویی به چالشهای شهری ارائه دادند.
ملاحظاتِ عملی و نمونههایِ تاریخیِ باغشهر و شهرهایِ مدرن
باغشهرِ هاوارد (Howard): این طرح با فرض مالکیت عمومی بر زمینهای بایر و جلوگیری از سودجویی زمینخواران، به دنبال ترکیب جامع فضاهای سبز، مسکن مناسب، و فرصتهای شغلی بود. این شهرها با کمربندهای سبز (Green Belts) احاطه شده بودند و برای حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی شهرهای صنعتی طراحی شدند.
شهرهای باغ مانندِ بریتانیا (Welwyn Garden City، Letchworth): این دو شهر نمونههای عملی و موفق از اجرای ایدهٔ باغشهر در انگلستان هستند. آنها با تقسیمبندی محلهای، فضاهای باز محصور، و ترکیبی از مسکن و صنعت طراحی شدند و نشان دادند که این طرحها چه دستاوردها و محدودیتهایی در عمل شهری معاصر دارند.
طرح رادبرن (Radburn) در آمریکا: این شهر با تأکید بر جدایی کامل پیادهروی و رفتوآمد سواره، ایجاد محلههای مسکونی امن و دارای حس اجتماع، و فضاهای سبز مشترک شهرت یافت.
نقشهٔ شهر لنکستر و سایر شهرهای گدسیس: نمونههای کاربرد نظریههای گدس نشان میدهد که چگونه مدلهای ناحیهای و شبکههای بزرگ شهری مدرن شکل میگیرند و چگونه این طرحها با بافت تاریخی شهرها، محیط طبیعی، و فعالیتهای اقتصادی محلی همخوانی دارد.
خلاصهٔ مفاهیمِ کلیدی
شهرسازی به عنوان یک رویکرد چندرشتهای (شامل علوم فنی، انسانی، اقتصادی، و طبیعی)، با هدف اصلی پاسخگویی به نیازهای اجتماعی و اقتصادی جمعیت شهری و بهبود کیفیت زندگی، به طراحی و برنامهریزی شهرها میپردازد.
بر پایهٔ مفاهیم بنیادین مانند بازار، مسکن، تعلیم، بهداشت، حمل و نقل و فضاهای عمومی، شهرها باید ارتباط سازندهای با محیط طبیعی و روستاها داشته باشند. این ارتباط برای کاهش مشکلات شهری و ایجاد تعادل پایدار حیاتی است.
نظریههای مختلف تاریخ شهرسازی، هر یک به نحوی به دنبال پاسخگویی به نیازهای شهری عصر خود بودهاند: حفظ فضاهای باز و تقویت فضاهای انسانی (C. Sitte)، مفهوم جامع و متعادل باغشهر (E. Howard)، ترکیب کار و مسکن با گسترش افقی (F.L. Wright)، ترکیب خطوط حمل و نقل با فضاهای شهری در ساختار بلندمرتبه (Le Corbusier)، واحدهای همسایگی ایمن و خودبسنده (C. Perry) و ساختار شهری رادبرن (Radburn).
پدیدهٔ مادرشهر (Metropolis و Megalopolis) و شهرهای گستردهٔ مدرن نشاندهندهٔ تغییر ساختار شهری معاصر است که با تمرکز اقتصادی و خدمات شهری در مرکز شهر و گسترش پویا و گسترده در اطراف آن همراه است.
مشکلات شهری امروز نظیر فقر، بیکاری، آلودگی هوا و صدا، تراکم شدید، بحران مسکن، زاغهنشینی، و آلودگی محیط زیست، باید با رویکرد ترکیبی برنامهریزی شهری، هماهنگی منطقهای روستا-شهر، و مدیریت یکپارچهٔ منابع و فضاهای شهری مدیریت شوند.
نکتهٔ اخلاقی و عملیاتی
آیندهٔ شهرها به توازن دقیق و پایدار بین حفظ محیط طبیعی، بهبود مستمر کیفیت زندگی شهرنشینان، حفظ انسجام اجتماعی محلهها، و همچنین سرمایهگذاری هوشمندانه در فضاهای سبز، آموزش، و بهداشت عمومی بستگی دارد. شهرسازی هماهنگ منطقهای بین روستا و شهر، همراه با طرحهای محلهای هوشمند و توجه به نیازها و پتانسیلهای آینده جمعیت شهری، میتواند به توسعهٔ پایدار و بهبود وضعیت شهری در بلندمدت منجر شود.